راز۵۷ - علی سلیمانیان | چه کسی میداند آوار بمب بر سر طفل شیرخواره ای که نه مفری دارد و نه پایی برای فرار، نه پناهی و نه حتی گناهی که مستوجب مرگ باشد، با قلب مادرش چه میکند؟ و با قلب مضطر پدری که پناهی بر اهل خانه اش نیافته است؟
چه کسی میداند، در دل کودکی که از مادر، پدر و خواهر و برادرانش، و دوستان و آشناها، تنها جنازه هایی خونین برایش مانده است، چه میگذرد؟!
چه کسی میداند خمپاره ها و بمب ها و موشکها با خانه ای که در آن، پیرمرد و پیرزنی نگران از نوه هایشان، آنها را در آغوش خود -یعنی تنها جایی که فکر میکنند میتواند امن تر از دیگر جاها باشد- فشرده اند، چه میکند؟! و با اهالی خانه اش؟
چه کسی میداند انتظار لحظه لحظه مرگی که تا خانه همسایه ها و تا کنار اتاقهای خانه آمده است، و همه خوبی ها و خوشی ها را دارد میبرد، یعنی چه؟
چه کسی میداند در غزه و در شبهای تاریک آن و در خانه هایش، و در قلوب تک تک انسانهایی که یورش کفتارها و لاشخورها، بر امیدشان به زندگی هجوم برده است چه میگذرد؟!
فقط خدا می داند آنجا چه خبر است…
و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون…